دانلود رمان دکمه و درد (جلد سوم مجموعه دکمه) پنلوپه اسکای

دانلود رمان دکمه و درد (جلد سوم مجموعه دکمه) پنلوپه اسکای pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان دکمه و درد (جلد سوم مجموعه دکمه) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

وقتی دیدم که دارم فرار میکنم اینو برش داشتم. حال تو نیویورک بودم و سعی داشتم زندگیم رو پس بگیرم. با وجود اینکه ردیاب توی پام بود کرو دنبالم نیومد. اون حتی بهم زنگ نزد من به اون عمق احساساتم رو گفتم، اما بیرحمانه اونارو رد کرد. شاید منو فراموش کرده… یک روز، به آپارتمانم قدم گذاشتم. و کپه ای از دکمه ها رو دیدم که روی پیشخوان قرار داره. من هیچ وقت اونارو اینجا نذاشته بودم و فقط یک توضیح برای حضور اونا وجود داشت. شاید کرو منو فراموش نکرده باشه…

خلاصه رمان دکمه و درد

وقتی با جیکوب روبه رو شدم، تمام قدرتم رو به کار بردم و حتی یک ذره هم از خودم ترس نشان ندادم. من هیچ وقت بهش نگفتم که خیانتش جیکوب تنها انتخابم بود. چقدر بهم صدمه زد.من هیچ وقت به همه اتفاقات وحشتناک که وقتی در اسارت بودم برام اتفاق افتاد اعتراف نکرده بودم.تا وقتی که چیزی رو که نیاز داشتم رو پیدا کردم، مبارزه رو ادامه دادم. اما حالا که اون رفته بود ، از پا افتادم . وقتی به شهر برگشتم هیچ جایی برای رفتن نداشتم. دوستم استیسی توی آپارتمان قدیمیش زندگی نمی کرد و مک کینز به کالیفرنیا نقل مکان کرده بود.

شماره تلفن اونا رو از حفظ نبودم و نمی دونستم چه اتفاقی برای تلفن قدیمیم افتاده. من آپارتمانش رو دزدیدم چون جایی برای خوابیدن نداشتم می تونستم پیش پلیس برم و جیکوب رو به زندان بندازم. می تونستم تو یه هتل رایگان بمونم و پول و غذا دریافت کنم اما اینا برام کار نمی کرد. با این صد هزار دلاری میتونم از نو شروع کنم. میتونم به آپارتمان بگیرم و عجله ای برای پیدا کردن کار نداشته باشم به شغل جدید پیدا کنم، من احساس ترحم انگیزی برای این پول نداشتم. اگه از من بپرسی، مال من بود. من کسی بودم که این قرض رو پرداخت کردم،

به یک دیوانه فروخته شدم و برای هر پنی از این پول کار کردم. این عادلانه بود بعد از اینکه بدنم رو به شیطان تسلیم کردم، زخمی شدم پول رو بگیرم. اهمیتی نمی دادم که جیکوب چطور این پول رو جور می کرد. اون پول مال من بود. با وجود این حقیقت که من به آمریکا برگشتم، تنها احساس تنهایی می کردم. عمارت توسکانی باعث میشد احساس امنیت کنم. احساس خونه بودن می کردم هر شب به خواب می رفتم و می دونستم که به جایی تعلق دارم. کرو باعث شد که احساس آدم بودن کنم تا یه شی. اون بزرگترین جوانمردی رو که تا به حال کسی در حقم کرده بود رو بهم نشون داد…

دانلود رمان دکمه و درد (جلد سوم مجموعه دکمه) پنلوپه اسکای pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان دکمه و گناه (جلد پنجم مجموعه دکمه) پنلوپه اسکای

دانلود رمان دکمه و گناه (جلد پنجم مجموعه دکمه) پنلوپه اسکای بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان دکمه و گناه (جلد پنجم مجموعه دکمه) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

قرار بود اونو به تریستان برگردونم و معامله رو تموم کنم. اما از حالا از روزی که قراره آدلینا رو برگردونم وحشت دارم. واقعا میتونم این کار رو بکنم؟ من قرار بود به چیزهایی که به این زن مربوطه اهمیت ندم. من قرار بود به هیچکسی اهمییت ندم. در واقع من به بلیسیما اهمیت میدم.

خلاصه رمان دکمه و گناه

لارز جلوی در جواب داد و تعظیمی کرد . ” آقای بارستی، آقای بارستی الان اینجا نیستن. من بهشون اطلاع میدم که شما اومدید. ” ” من نیومدم اون رو ببینم. اومدم پیرل رو ببینم. ” همچنان در چارچوب در ایستاده بود و راه رو بسته بود و مثل همان پیشخدمت مودب همیشگی رفتار نمی کرد. یک دستش رو روی در گذاشته بود و یک لبخند حرفه ای بر لب داشت که اصلا واقعی نبود. تنها زمانی که به نظر می رسید واقعا لبخند میزنه، وقتی بود که با پیرل حرف میزد. ” ارباب دستورهای مخصوصی در مورد همراه های پیرل بهم داده. من مطمئنم که شما میدونین…

” آخرین باری که با پیرل تنها بودم کرو سخت بهش تلنگر زد که منو راه نده وقتی خودش نیست. ” آره، میدونم. اون نظرش رو تغییر داده. ” ” تا زمانی که این رو از زبون خودشون نشنوم شما باید دفعه دیگه تشریف بیارید. ” ” دست بردار ، لارز. تو نمیتونی الان جدی باشی. ” لارز از خندیدن دست کشید و در رو بست. حتی قفلش کرد. واوو چه ضربه ای. به کرو زنگ زدم و درباره راه ندادن لارز گفتم و بعد قطع کردم. چند دقیقه بعد، لارز در رو باز کرد. ” لطفا بفرمایید تو، آقای بارستی میتونم چیزی براتون بیارم؟ ” وقتی وارد اتاق شدم چشمام رو چرخی دادم.

“باهام خوب نباش اونم بعد از اینکه در رو روی صورتم بستی. ” ” من دستورها رو دنبال می کنم. “دست هاش رو پشت سرش گذاشت. ” من سریع چیزی برای خوردن آماده میکنم. خانم بارستی اخیرا غذا نمیخوره. شاید بتونید وادارش کنید بخوره. ” به آشپزخانه رفت و ناپدید شد. اتاق نشیمن طبقه پایین رو چک کردم، اما اونجا پیداش نکردم. بعد به ایوان رفتم و می دونستم که ترجیح میده در یک روز خوب مثل امروز اونجا بشینه. اونجا بود، روی یکی از صندلی های راحتی لم داده بود، شلوار جین و تیشرت مشکی پوشیده بود. عینک آفتابی روی پل بینیش بود، اما…

دانلود رمان دکمه و گناه (جلد پنجم مجموعه دکمه) پنلوپه اسکای بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بیست کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.