دانلود رمان آرام سیمین شیردل

دانلود رمان آرام سیمین شیردل pdf بدون سانسور

دانلود رمان آرام از سیمین شیردل با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری به اسم آرام با مردی به اسم فرید ازدواج کرده است، پس از مدتی متوجه می شود که فرید بخاطر اجبار با اون ازدواج کرده است و….

خلاصه رمان آرام

دو هفته به سرعت گذشت، آرام در کنار لادن اوقات خوبی را سپری می کرد. حامد نیز در اوقات فراغتش گاهی آنها را به گردش می برد. اما آن قدر سر گرم کار در بیمارستان بود که دقایق برایش ارزش طلا را داشت آن روز صبح، خانم فرخی با عمه پوران تماس گرفت و از آنها دعوت کرد تا بعد از ظهر به آن جا بروند ع عمه پوران نیز پذیرفت خانه خانم فرخی به فاصله چند خانه از آنجا قرار داشت. آرام با ورود به آن جا متوجه شد که چرا عمه پوران با خانم فرخی رقابت می کند. خانه او بیش از حد آراسته و زیبا بود.

دکوراسیون خانه از ساده ترین و در عین حال شیک ترین مدل ها که به بهترین نحو چیده و استفاده شده بود تشکیل میشد. تنها چیزی که در خانه عمه جان یافت نمی شد سادگی بود و همان باعث ذوق زدگی در همه چیز می شد. خانم فرخی با چند دقیقه تاخیر به سالن وارد شد، آن روز خانم فرخی بلوز و دامن سفیدی به تن داشت که او را جوانتر نشان می داد. بعد از خوشامد گویی، عذر خواهی کرد و گفت : برادرم از آمریکا تماس گرفته بود نمی توانستم قطع کنم. عمه پوران گفت : سلام مرا به دکتر کامران می رساندید.

خیلی سلام رساندند. به خصوص به دکتر سخاوت. -سخاوت خیلی به یاد دکتر کامران می افتد و از دورانی که با هم داشتند خاطرات زیادی نقل می کند. سال ها که بهتر از همه می دونید تا چه اندازه دکتر به ایران علاقمند بود. متاسفانه خانمش تونست خودش را با فرهنگ ما تطبیق بدهد. همسر فرنگی داشتن همین مشکلات را دارد. از پروانه جان خبر دارید؟ چرا یک سر به ایران نمی اید؟ -می گوید نمی تواند حمید را تنها بگذارد، خیالش راحت است که من می روم خانم فرخی لبخند زد و گفت برای شما هم بد نیست، هم فال است هم تماشا…

دانلود رمان آرام سیمین شیردل pdf بدون سانسور

دانلود رمان مهر من سیمین شیردل

دانلود رمان مهر من سیمین شیردل pdf بدون سانسور

دانلود رمان مهر من از سیمین شیردل با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هرگز فراموش نمی کنم هفت ساله بودم که در یک غروب دلگیز پاییزی مادرم با چادر چیت گلدار و چمدانی زهوار در رفته در حالی که گریه امانش را بریده بود و با گوشه چادر رنگ و رو رفته اش اشک هایش را پاک می کرد، دستم را گرفته بود و رو به مادربزرگ که از پنجره چوبی خانه آجری با تحقیر و چشمانی بی فروغ با چارقد سفیدی که طبق عادتش بیخ گلویش با سنجاقی سفت بسته بود، گفت…

خلاصه رمان مهر من

«من میرم اما به همین وقت عزیز از خدا خواستم تقاص من و این بچه رو ازت بگیره همین طور که منو آواره کردی خدا جوابتو بده و آواره بشی.» با همان بچگی حس کردم مادر با تمام نفرین هایش که از دل پردردش بیرون می آمد باز به دنبال روزنه ای برای بازگشت به آن خانه محقر بود تا شاید بتواند دل پیرزنی که خود را مادربزرگ من می دانست اندکی نرم کند. اما افسوس که در نگاه مادربزگ هیچ اثری از ترحم و آشنایی به چشم نمی خورد و ما همانند آدم های بی سر و پایی بودیم که هیچ نسبتی با او نداشتیم.

پنجره را با چنان شدتی به هم کوبید تا بفهماند رای برگشتی برایمان نمانده. از ترس ناخودآگاه سرم را میان چادر مادرم پنهان کردم. مادر با نوازش گیسوانم می خواست ترس را از من دور کند. دقایقی مردد در خلوت کوچه ایستادیم. محترم خانم همسایه دیوار به دیوار مادربزگ که سروسری با یکدیگر داشتند، سرش را میان چارچوب در بیرون آورد و به کوچه نگاهی انداخت. با دیدن ما با حالتی تصنعی گفت: «بمیرم براتون بالاخره کار خودش رو کرد. حالا می خوای چیکار کنی؟»

حرف های محترم خانم که بیشتر از روی فضولی بود تا دلسوزی، دل مادر را بدتر از قبل سوزاند.گفت: «خدا از سر تقصیراتون بگذره اما من نمی گذرم». محترم خانم با غیظ گفت: « وا م… من چرا؟… نه سر پیازم نه ته پیاز. چرا لنگ منو وسط می کشی». «لنگ تو همیشه وسط خونه ما بود حالا دلت خنک شد، ببینم به تو چی می رسه؟ بدبخت بیچاره اگه روز قیامتی هست اولین کسی که یقه ات رو بگیره من و این بچه ایم». محترم خانم با دهانی باز به مادر خیره شد…

دانلود رمان مهر من سیمین شیردل pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بیست کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.