دانلود رمان عشقم باش از اعظم فهیمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سلما، دختری که داخل عمارت بزرگی کار میکنه، و به خواست خانم عمارت برای اینکه فرزندی دنیا بیاره مجبوره همسر دوم آقا بشه. مردی جذاب و البته خشن، همسر دوم میشه و مجبوره شب هایی رو با پیمان خلوت کنه تا اینکه متوجه میشه پیمان همون عشق نوجوونیشه…
خلاصه رمان عشقم باش
وارد حیاط خانه شدم روی پله ی همیشگی نشستم روزگار چه بازیهایی که با آدم ها نمیکند.. من شدم زن کسی که زمانی تمام دنیایم بود و حالا.. این جا.. همسرش برای بچه دار شدنم از من خواسته با او عقد کنم! اصلا باور کردنی نبود… عجیب بود… مثل خواب میماند این همه سال پیمان کنارم بوده و من بی اطلاع بودم؟ فاصله ی بین مان فقط یک دیوار بوده؟ تا قبل از بد شدن حال مادر اصلا به آن عمارت رفت و آمدی نداشتم از افسون و پیمان فقط اسم آقا و خانم را میشنیدم از کجا باید می فهمیدم پیمان.. پیمان من آقای آن خانه است؟ اشک هایم دانه دانه
روی صورتم می افتاد… من… من در آغوش پیمان بودم و از او بیزار شدم؟ مگر می شود آن آغوش به من حس بیزاری ببخشد؟ من در آن آغوش آشنای قدیمی ام به دنیای جدید زن بودن رسیده ام؟! خدایا دارم خواب می بینم؟ کسی که تا چند دقیقه پیش از او حس نفرت داشتم حالا فهمیدم پیمان است… پیمانی که زمانی آرزویم بود تمام لحظات عمرم را کنارش بگذرانم؟ من چه قدر بیچاره ام…. چه قدر! با قدم هایی سست خودم را به داخل خانه رساندم و روی اولین مبل ولو شدم صفحه ای از خاطراتم مقابل چشمانم جان گرفت.. و قدم به هفت سال پیش گذاشتم…
صدای پیمان در گوشم پیچید. _نگفتی اسمت چیه؟ و صدای خودم که به دروغ می گفت:- اسمم؟.. شیوا! -چه اسم قشنگی. و لبخند من که روی لبانم می نشست. صحنه ی دیگری در ذهنم نقش بست که پیمان دستم را گرفته و می گفت: میتونم ببوسمت؟ و صدای من که با استرس و شوق شنیده میشد. نه اصلا حرفشم نزن. و اخم ساختگی او بود که لبخند را روی لبانم می نشاند. دوباره صدای پیمان در گوشم پیچید: اگه یه کار احمقانه کنم و بیام خواستگاریت چه جوابی میدی؟ و صدای من بود که با نگرانی می پرسید: چرا کار احمقانه؟ _آخه ازدواج خریت محضه.
دانلود رمان شایع شده عاشق شده ام از اعظم فهیمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ترانه با یک عشق یک طرفه سعی بر این دارد نوید را به هر طریقی که هست سهم خودش کند، پس به دروغ به همه می گوید صیغه او شده، نوید بخاطر ارثی که به ترانه می رسد قبول می کند اما دلباخته شخص دیگری است و با ترانه یک رابطه هم خونه ای فقط دارد، حالا ۸ سال گذشته و نوید دنبال ترانه ای می گردد که بخاطر خیانت نوید او را ترک کرده و …
خلاصه رمان شایع شده عاشق شده ام
نگاهم را معطوف کارن می کنم، مثل همیشه یک دنده و لجباز شده، با کلافگی می گویم: -برای این حرفا زیادی زود نیست؟ سرش را تکان می دهد و سمتم خیز بر می دارد. -چرا همیشه تا میام حرف جدی بزنم فاز مخالف برمی داری؟ -چشمانم را بی حوصله می بندم فاز مخالف برمی دارم چون من هنوز از همسر سابقم به
طور قانونی جدا نشدم! ابروهایش بالا می پرد و انگار که حرف عجیبی شنیده باشد می گوید: خودت گفتی در حال حاضر مجردی! -گفتی از شوهرت جدا شدی!
-تکیه ام را به پشتی مبل می دهم و پا روی پا می اندازم. -گفتم طلاق عاطفی! نگفتم قانونی. لب به هم می فشارد. -پس کی قراره طلاق بگیری؟ شانه ای بالا می اندازم. -باید برگردم مشهد، اما تو که اوضاع کاری منو می دونی. حالا تو چرا این قدر نگرانی؟ نوید حتما تا الان بچه هم داره! جدایی ما چندان کار شاقی نیست! هر دو برای این جدایی موافقیم، توافقی جدا میشیم، زمان چندانی هم نمی بره. سر تکان می دهد و از حرف و رفتارم متعجب است. -خب چرا این قدر دیر به فکر جدایی افتادی؟
خسته از این بحث تکراری بر می خیزم و تقریبا داد می زنم: -ما فقط قصدمون دوری و ندیدن هم بود. اون قدر حال بدی داشتم که فرارو به قرار ترجیح دادم، می موندم و از این دادگاه به اون دادگاه که می خوام طلاق بگیرم؟ اصلا مگه جدایی اصلی اونی نیست که از همه چی بگذری و رها کنی هر چی داشتی و نداشتی رو؟ خب منم جدا شدم دیگه! تو که می دونی من اعصابم ضعیفه باز این بحث مسخره رو پیش می کشی… سمت آشپزخانه ی کوچکم می روم و از مخزن یخچال لیوانی از آب پر می کنم و سر می کشم…