دانلود رمان باز باران بی ترانه از الهه رضایی و تینکربل با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره ی دختری به اسم ترانه هستش که قبلا با یک پسر به اسم رضا عقد کرده اما به دلایلی از هم طلاق میگیرن و حالا رضا در حال ازدواج با یک دختر دیگه ایه، ترانه هم به مرور زمان وارد زندگی جدیدی میشه و…
خلاصه رمان باز باران بی ترانه
چشمانم گرد شد: راسو که حیوانه. خشک شده اش میشه اشیا…! تا به حال در عمرم به این شدت قانع نشده بودم واقعا…داد زهرا بلند شد: آقا تقلب نکنین…کوشا خندید و گفت: ایشون نیست که خیلی پول داره راسو خشک شده تو خونش داره…! والا ما پلاستیکیش هم نداریم. کوشا برادر پویا بود. از این حرفش بچه ها آرام خندیدند که پویا گفت: می خرم برات داداش…
نوبت من بود…وای خدایا مغزم کاملاً قفل کرد….! گیر کرده بودم…دریغ از یک کلمه که به ذهنم بیاید…پویا آهسته سرش را به طرفم خم کرد و چیزی را لب زد…جیغ نیکا بلند شد: آقا تقلب نرسون. امیر علی گفت: باختی ترانه ….! معلوم نبود امیر علی رفیق دزد است یا شریک قافله…! دختر ها دست زدند و من تنها خندیدم.. امیر علی که کنارم نشسته بود بازی را ادامه داد: واکس.. پویا آهسته گفت: بریم یکم قدم بزنیم؟
بازی رو ادامه نمی دین؟!شما بازی نکنین من هم نمی کنم. خدا می داند چه تلاشی کردم لبخندم پهن نشود.. اما مگر می شد…بلند شدیم که محسن گفت: کجا میرین؟! پویا: میریم یکم راه بریم. فاطمه: تو که هنوز نسوختی پویا؟ ترانه خانم بازی نکنن من هم نمی کنم….! داد پسر ها بلند شد: خاک بر سر زن زلیلت….نیکا به اردوان توپید که: یاد بگیر …! تو که هنوز نسوختی بزار بسوزی شاید من هم خر شدم بازی رو ادامه ندادم…!