دانلود رمان عاشقانه شب نشینی پنجره های عاشق اثری بینظیر از گلناز فرخ نیا رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت بیست کتاب دانلود کنید
اسم رمان : شب نشینی پنجره های عاشق
تعداد صفحه : 2612
نویسنده : گلناز فرخ نیا
ژانر : عاشقانه
دانلود رمان فرشته من به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانشب نشینی پنجره های عاشق خلاصه رمان
حکایت دختری به نام سایه را که از دانشگاه اخراج شده، اما از اون جایی که سابقه بدش فرصت انجام خیلی از فعالیت ها رو از اون گرفته، به پیشنهاد یکی از اطرافیانش به سراغ شغل آشپزی میره، او در خونه هایی که بهش پیشنهاد داده میشه، شروع به کار می کند، در این بین مردی عجیب و بدخلق که از قضا درگیری های زناشویی بسیاری هم داره، سر راه سایه قرار می گیره …
گوشه ای از رمان شب نشینی پنجره های عاشق
به پهلوی مامانم میزنم که داخل برود. تا بخواهد فرصتِ سوالوجواب پیدا کند، خودم سریع پلههای یک طبقه را پایین میآیم. باز موبایلم در جیب شلوار جینم میلرزد. میایستم و با کورسویی از امید در دل میگویم یعنی ممکن است آن شمارهای نباشد که نمیخواهم ببینم! و باز امیدم ناامید میشود. چند لحظه به دیوار راهرو تکیه میدهم. با بهت همانطور که به اسم رضا خیره میمانم. فکر میکنم آخر چطور ممکن است بعد از این همه سال، درست از پنج صبح روز عقد سپیده او باید به یاد من بیفتد.
هر چند دقیقه یکبار هی به من زنگ بزند؟ دوباره گوشی را در جیب شلوارم سر میدهم. با اینکه اصلاً آدم خرافاتی نیستم اما کمکم دارد دلم شور میافتد. به سرعتِ قدمهایم میافزایم. بدو بدو خودم را به حیاط میرسانم. هوای داغ تابستان در جا به استقبالم میآید. سریع میچرخم و از راهروی باریک سمت چپ بهطرف حیاطخلوت میروم. بلافاصله با دیدن تور سپیده که توسط باد لای آجرهای باقیمانده از تعمیرات طبقه سومیها گیر کرده است آه از نهادم بلند میشود.
حیاطخلوت برعکسِ حیاطِ اصلی کثیف و پر از اسباب اضافی و شلوغ و بیسروسامان است. به قول مامان سگ صاحبش را نمیشناسد. سعی میکنم با نهایت دقت و احتیاط تور سپیده را از زمین بردارم. حواسم پیِ دنباله بلندش است که کلا سیاه شده و لبهی تور کوتاهش که به لطف آجرها، گردِ نارنجی گرفته. ناگهان با حسِ حضور شخصی پشت پنجرهی طبقهی اول که کاملاً هم سطح با حیاطخلوت است خون در تنم یخ میبندد. تا سرم را بالا میبرم، میبینم کسی نیست. قلبم بیامان میکوبد….
دانلود رمان #عاشقانه #پلیسی #معمایی راز_مرگ اثری بینظیر از تمنا زارعی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت بیست کتاب دانلود کنید
اسم رمان : راز_مرگ
تعداد صفحه : 632
نویسنده : تمنا زارعی
ژانر : #عاشقانه #پلیسی #معمایی
دانلود رمان رئیس جذاب من pdf به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانراز_مرگ خلاصه رمان
روایتی جذاب از زندگی مهتاب که پدر و مادر خود را در نوزادی از دست داده و از خواهر دو قلو ی خود دور میماند و با عموی خود یه ایران می آید، حالا در سن ۱۹سالگی سالار پسر عموی مهتاب که سرگرد نیروی انتظامی است و همسر خود را از دست داده و اکنون مهتاب برای نگهداری از فرزند سالار با او ازدواج میکند، بعد از ۷سال خواهرش ماریا به ایران می آید و رازهای …
گوشه ای از رمان راز_مرگ
###
– – –
قیمت : 14 هزار تومان
دانلود رمان عاشقانه تنهایی اثری بینظیر از مریم بوذری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت بیست کتاب دانلود کنید
اسم رمان : تنهایی
تعداد صفحه : 3526
نویسنده : مریم بوذری
ژانر : عاشقانه
دانلود رمان ضربان قلب به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانتنهایی خلاصه رمان
چند ماهی بود حسابدار یکی از شرکت های وابسته به هولدینگ ساختمانی جاوید شده بودم که متوجه اختلاس مدیر اجرایی شرکت شدم… به زحمت شماره مهندس جاوید که به فرعون بزرگ معروف بود رو به دست آوردم و باهاش تماس گرفتم و از اختلاسی که تو شرکت درو پنجره سازی هولدینگ می شد خبر دادم ولی نمی دونستم خودم رو تو چه هچل بزرگی خواهم انداخت.
گوشه ای از رمان تنهایی
چند روز از رفتن جاوید به ترکیه می گذشت.. با صدای زنگ گوشیم متوجه موبایلم شدم و با دیدن اسم جاوید روی اون سریع پاسخ دادم. بعد از سلام و احوالپرسی ازم خواست به اتاقش برم و تو کشوی دفترش موبایلی رو که اونجا گذاشته پیدا کنم به اتاقش رفتم و از کشوی میزش موبایل رو برداشتم و او با گفتن رمز که انگار تاریخ تولدش بود وارد لیست تماس ها شدم و شماره آخرین تماس رو به جاوید دادم با خودم گفتم: پس اینطور جناب جاوید دو تا موبایل دارند… ازش خداحافظی کردم و همین که خواستم موبایل رو ببندمو سر جاش بذارم با دیدن برنامه اینستاگرام واردش شدم و با دیدن آیدی آراز حصاری ۲ برق از سرم پرید یه جورایی ته دلم حدس می زدم که آراز حصاری ۲ او باشه ولی باز از این واقعیت جا خوردم… صدای زنگ موبایل در دستم از جا پروندم و با دیدن تماس با شماره جاوید ناخودآگاه تماس رو وصل کردم: گوشی رو بذار سر جاششش… از لحن پر تحکم و عصبانیش قلبم فرو ریخت. از کجا فهمیده بود… بعد یاد دوربین افتادم… همزمان به اطراف نگاه میکردم تا بتونم دوربین داخل اتاق رو پیدا کنم. پیداش کردم …
دانلود رمان عاشقانه نوشیکا اثری بینظیر از نساء حسنوند رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت بیست کتاب دانلود کنید
اسم رمان : نوشیکا
تعداد صفحه : 2847
نویسنده : نساء حسنوند
ژانر : عاشقانه
دانلود رمان نوشیکا pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درنوشیکا خلاصه رمان
خلاصه رمان: امروز بار جدید سفارش دادم، حول و حوش ساعت ۱۱ میرسه در مغازه. یاسر حواست جمع باشه بار ابریشمه، کم و کاستی پیش نیاد… آره خودمم هستم، تا نیم ساعت دیگه برمیگردم، فقط اگه زودتر از من اومدن تو حواست باشه. پیچید تا پله های حجرهی حاج صابر رو بالا برود که با دیدن موتوری که با سرعت به سمتش میآمد و شیشهای که در دستش بود، حرف در دهانش ماسید. نمیدانست ماجرا چیست، فقط متوجه شد آن دختر چادری با مشمای پر آبی که دو ماهی قرمز داخلش بود و چند قدمی با او فاصله داشت، هدفشان است.
گوشه ای از رمان نوشیکا
چرا به صورتش نگاه نمیکرد؟ رفتار دخترک درست از بعد عقد تغییر کرده بود تمام برخوردهایشان را مرور کرد در همه حالت دخترک جسور بود و پر سر و زبان نگاهش جسارت داشت و بی پروا بود. چه چیزی تغییر کرده بود که این گونه نسبت به او جبهه گرفته و حتی به صورتش نگاه نمیکرد؟! ذهن درگیرش جمله ی آهو را هلاجی نکرده بود که او به قصد ترک اتاق از کنارش گذشت و یاسین ناغافل بازویش را گرفت. آهو هراسانه چرخید و بدون اینکه مهلت کاری به یاسین بدهد با شدت بازویش را از دست او کشید. چی… چیکار میکنید؟! رنگش به گچی دیوار رفته بود و یاسین را در بهتی بدتر از قبل فرو برده بود. گیج در را بست که تا زمانی که تکلیفشان را روشن نکرده کسی مزاحم نشود و نفهمید چطور دل دخترک بیچاره را آشوب کرد. ضربان قلبش اوج گرفت و دستانش از ترس یخ زد. وقتش رسیده بود؟ یعنی صبرش تا همینجا بود؟ عقب عقب رفت و با تته پته گفت: چرا… چرا در رو بستید؟ بازش… بازش کنید. جمله ی آخر را با التماس نالید و چشم های یاسین از تعجب گرد شد. در عجب بود از رفتارهای آهو قدمی جلو رفت و با شک پرسید چیزی شده آهو خانوم؟ من کار اشتباهی کردم؟ ای آهو خانوم و درد چرا رهایش نمی کرد؟ کم مانده بود اشکش در بیاید. در رو باز کنید. توروخدا. ابروهای یاسین به پس کله اش رسیده بود. این چه رفتاری بود؟! ### – – – قیمت : 25 هزار تومان