دانلود رمان رویای تو پایان ندارد طاهره بابایی

دانلود رمان رویای تو پایان ندارد طاهره بابایی pdf بدون سانسور

دانلود رمان رویای تو پایان ندارد از طاهره بابایی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نوازش در روستایی که تا چشم کار می‌کند، مزارع چای شمال به چشم می‌خورد، اسیر حرف مردمی می‌شود که بعد از بهم خوردن نامزدیش با راوش برایش تبدیل به جهنمی می‌شود که حتی در کنار خانواده‌اش هم آرامش ندارد. بعد از مدتی رئیس مزرعه جایش با پدرش عوض می‌شود و راه نجاتی برای نوازش فراهم می‌شود، اما انگار او فقط وهم آزادی را دارد… گاهی زندگی رویی را به ما نشان می‌دهد تا قوی‌‌ترمان کند.

خلاصه رمان رویای تو پایان ندارد

صدای تیک ادامه دار در همراه با باز شدنش توسط بچه پسری، همراه می شود. به سرعت چهار، پنج پله ی عریض را بالا می روم. در شیشه ای برقی باز می شود. درهای آسانسور در چند متری از در ورودی قرار دارند. همان موقع یکی از آن ها باز می شود و مردی که جوانی یا پیریش را بر اثر عجله ی زیادم نمی فهمم، خارج می شود. شماره ی طبقه ی مورد نظرم را می فشارم. بوی ادکلنِ پیچیده در کابین آسانسور را بی اراده داخل ریه ام فرو می برم. پا در طبقه ی هفتم می گذارم.

تنها یک در واحد در این طبقه به چشم می خورد. قبل از این که زنگ را بزنم متوجه ی باز بودن در می شوم. تقه ای به در می زنم و با زنی میانسال که کیفش را سر دستش انداخته است رو به رو می شوم. سلام می کنم و او بعد از پاسخ بلند می گوید: آقا من رفتم. اومدنشون. روی کاناپه ی سه نفره ای که پشت به آشپزخانه ی بزرگ و اپن است، می نشینم. بعد از دقیقه ای سینی ای که حاوی دو فنجان قهوه است، جلویم گرفته می شود. -شما همیشه این قدر بدقولی؟

با شنیدن صدایش استرس تمام وجودم را در بر می گیرد. گوش هایم انگار سنگین شده اند. تمام تنم نبض می زد. احساس سرگیجه ام همراه می شود با بغض کوچکی که در حال بزرگ شدن است. نگاه بهت زده ام روی چهره ی جا افتاده اش ثابت می ماند. نگاه او اما خالی از هیچ حسی هست و فقط کمی به طرفم خم شده است. همان لحظه صدایی از سمت در توجه هر دویمان را جلب می کند. -سلام عشقم. خوبی؟ دیشب سوییچتو جا گذاشته بودی. چجوری می خوا…

دانلود رمان رویای تو پایان ندارد طاهره بابایی pdf بدون سانسور

دانلود رمان گره کور فاطمه احمدی

دانلود رمان گره کور فاطمه احمدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان گره کور از فاطمه احمدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

کوروش رادفر، کارخانه دار موفقی که به تازگی با ورشکستگی مواجه شده است، چند روز مانده به عروسی دخترش به طرز فجیعی به قتل می رسد. پس از مرگ او همراز با کمک وکیل پدرش به هر دری برای پیدا کردن قاتل می‌زند اما پس از حذف وکیل کارخانه، کارش بیش از پیش سخت می‌شود و…

خلاصه رمان گره کور

باران شدت گرفته و صدای رعد و برق فضا را پر کرده بود. از ماشینش پیاده شد و قدم هایش را سرعت بخشید و از حیاط بزرگشان عبور کرد و وارد خانه شد. با باز کردن در موجی از گرما به صورتش برخورد کرد و از حس خوشایندی که در وجودش نشست، لب هایش به لبخندی کش آمد. کوروش زودتر از روزهای قبل به خانه برگشته و در کنار مهرنوش نشسته بود. سلامی به هر دو داد و همان طور که شال بافتنی اش را که در همین فاصله ی کوتاه خیس شده بود را از سرش برمی داشت کنارشان نشست.

جواب سلامش را با خوشرویی ذاتی شان دادند و همراز رو به کوروش پرسید: خوبین بابا؟ لبخندی پر مهر به رویش زد: خوب خوبم گل دخترم. همراز تبسمی کرد و مهرنوش هم لبخندی به آن دو زد و گفت: برو کم کم حاضر شو که بریم. بی حواس پرسید: کجا؟ -وا همراز، حواست کجاست؟ مگه قرار نبود امشب بر یم خونه ی هیراد اینا؟ نفس کلافه ای کشید . اصلا مهمانی امشب را به کل فراموش کرده بود. پدر و مادر هیراد روز گذشته از مسافرت برگشته بودند و برای امشب هم آنها را دعوت کرده بودند. پس از آن شب که

سه روزی از آن گذشته بود، روز بعد کوروش از بیمارستان مرخص شد ولی حالش طبق گفته ی پزشکش تعریفی نداشت. همراز نیز هنوز به خاطر اتفاق آن شب با هیراد سر سنگین بود و گاهی جواب تماس هایش را نمی داد و یا به سرد ی با او صحبت می کرد. پشیمان بود و مدام با خود می گفت که اصالا کاش با او همراه نمی شد و به خانه اش نمی رفت، مادرش چه قدر مستقیم و غیر مستقیم به این موضوع سفارش می کرد و او سرسری و بی خیال از آن می گذشت. مهرنوش که واکنش او و در فکر فرو رفتنش را دید…

دانلود رمان گره کور فاطمه احمدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پیوند ذهنی (جلد اول) پرستو_س

دانلود رمان پیوند ذهنی (جلد اول) پرستو_س بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پیوند ذهنی (جلد اول) از پرستو_س با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری به اسم «هانیه» که همیشه توی زندگی حس کرده گم شده و به جایی که هست تعلق نداره. تا اینکه یه شب مردی که همیشه تو خواب میدید رو توی واقعیت میبینه و کل زندگیش تغییر میکنه. هانی بین دو دنیای جدید و دو تا مثلث عشقی قرار گرفته و باید این وسط با نیروهای جدیدش کنار بیاد و برای نجات جون خودش و عزیزانش تلاش کنه اما…

خلاصه رمان پیوند ذهنی

هانیه ::::::: وقتی بیدار شدم اتاق خالی بود. یاد اتفاقات شب قبل افتادم. هنوز باورش سخته. خدایا ….یادداشت، رین. بی اختیار فکر دیدن دوباره کنارم را دید.” وسایلت رو صندلیه . برای ساعت ۱۰ آماده باش” رین لبخند آورد رو لبم. رفت سمت وسایلم. با خودم گفتم “دیروز انقدر عرق کردم باید حتما دوش بگیرم”. لباس و وسیله حمام را برداشتم . از اتاق رفتم بیرون. به دو طرف راهرو نگاه کردم. ۴ صبح بود. اما هیچ کس بیرون نبود. یاد حرف رین افتادم. کنجکاو بودم طبقه بالا را ببینم. رفت سمت پله های مارپیچ وسط راهرو و وارد طبقه سوم شدم. بی هوا گفتم “اوه خدایا…. ”

همون نشیمن که با رین تله پورت شده بودیم. سقف شیب دار که به زمین میرسید. یه آشپزخونه اوپن متوسط و اوه…رین… تو یه اتاق خواب بزرگ وسط یه تخت دو نفره فقط با یه شلوارک خوابیده بود. رفتم سمتش. میتونستم همین الان برم تو پیشش… چی داری میگی هانی دیوونه شدی!!!! به خودم اومد. برا حمام اومدی این فکرارو بزار کنار… به اطراف نگاه کردم. در سرویس بهداشتی را دید. هانی اینجا حتما رین را بیدار میکنی آیکیو. رفت سمت اتاق خواب های سمت مخالف تا صدای آب به رین نرسه. اما اولی سرویس بهداشتی نداشت. اتاق خواب دوم را چک کردم. یه حمام و توالت متوسط.

سریع زیر دوش رفتم. آب خیلی گرم نبود اما مهم نبود کارم را تموم کردم . لباسم را پوشیدم و شروع کردم به شونه کردن موهام. به هم گره خورده بودن و با حرص بهشون گفتم ” اوف، باز عرق کردم از دست شما، بخواین اینجوری گره بخورین میرم کوتاهتون می کنم ها ” یهو یخ شدم حس کردم یه نفر پشتم ایستاده صدای رین را شنیدم. “می تونم کمکت کنم تا خسته نشی. نمی خوام کوتاهشون کنی ” دستش را آورد سمت موهام که خیس بود و تا پایین کمرم میرسید. آروم یه طره اش را گرفت دور انگشتش. تازه به خودم اومدم و گفتم “اوه رین ” سعی کردم با حوله مسافرتی خودم را بپوشونم و…

دانلود رمان پیوند ذهنی (جلد اول) پرستو_س بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بوسه با طعم خون کوثر شاهینی فر

دانلود رمان بوسه با طعم خون کوثر شاهینی فر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بوسه با طعم خون از کوثر شاهینی فر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه… شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشم شمیم رو میسوزونه… این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس دادن شمیم و دلدادگی پرهام… نفرتِ زانیار… عشقِ شیما !… پیچ و تاب زندگی های مختلفی که به هم گره می خوره… انتهای این تاریکی مبهمه!

خلاصه رمان بوسه با طعم خون

خیره به لوستر بزرگی که توی سالن پذیراییه به این فکر میکنم… دست کم سر و ته زندگی خودمو مامان با شیما رو بزنم نمی تونم قیمته این لوستر رو جور کنم… چه برسه به استخر بزرگ توی باغ خونه شون یا مجسمه های ریز و درشتی که انگار اصلا از جنس چیزایی که تا حالا دیدم و شنیدم نیست… با خودم میگم امکانش خیلی کمه که پرهام از یلدا بخواد که حساب کتاب اون همه پول رو پس بده… از ظواهر امر و خونه و شرکت و تیپشون پیداست که از پس ده تا اون مبلغ هم برمیان… یلدا که جلوم خم میشه و سینی که ۴ تا لیوان آب میوه روش هست رو مقابلم نگه میداره… نگام رو از لوستر میگیرم و

یه دونه از لیوانا رو برمیدارم… خنکی بدنه ش حالم رو جا میاره… به هومن و پرهام هم تعارف میکنه و سینی رو روی میز می ذاره… اخرین لیوان رو برمیداره و می گه: به خونه ی ما خوش اومدین ! تا نوک زبونم میاد تا بگم خونه نه، ویلا…. قصر…. مقر پادشاهی!.. اما در عوض لبخند نصف نیمه ای میزنم و میگم: ممنونم… پرهام بی حرف بلند میشه و هومنم دنبالش راه می افته با یلدا تنها میشم و کمی از مقررات خونه باهام حرف میزنه… می دونم که اونم دلش نمی خواد به عنوان خدمت کار اینجا مشغول بشم، اما من اینطوری راحت ترم….. صدای قهقهه های بلندی گوشم رو پُر می کنه… از جا بلند میشم…

سنگینم… انگاری دو برابر شدم… این حس برام آشناس… این حسیه که خیلی وقت پیش اندازه ی ۹ ماه تجربه ش کردم !… دستم رو روی شکمم می کشم… برآمده س… ناباور به خودم نگاه میکنم… به شکمم.. به بچه م… بچه م؟… مرده بود.. بغض میکنم… از خوشی… شکلش با اون بغض فرق می کنه… بغضی که وقتی به هوش اومدم و بُرده بودنش… خوشحال از اتاق بیرون میرم… از پله ها پایین می رم… پله های خونه ی شهریاره… یه جمع بزرگ دور هم جمع شدن و صدای بلند خندیدنشون گوش ادم رو کر میکنه… به من نگاه میکنن و با هم حرف میزنن و بلند میخندن… به من می خندن؟…

دانلود رمان بوسه با طعم خون کوثر شاهینی فر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سکوت تا پرو سکوت تا پرو  الهام.م.۷۱

دانلود رمان سکوت تا پرو سکوت تا پرو الهام.م.۷۱ رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان از سکوت تا پرواز از الهام.م.۷۱ با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

راجب یه دختر لالِ که پسرعموش باهاش حرف میزنه چون توی فامیل کسی بهش محل نمیذاره یه روز ک پسره داشته باهاش حرف میزد دختر پاش لیز میخوره پسره میاد نگهش داره دوتایی میوفتن. همون موقع پدربزرگه اینارو میبینه پسره رو وادار به ازدواج با دختره میکنه پسره عاشق کسه دیگه اس از دختره متنفر میشه…

خلاصه رمان از سکوت تا پرواز

“کیوان” با اکراه راضی به باز کردن چشمام شدم نوری که از پنجره میتابید زیادی تند بود دوباره چشمامو بستم تا موقعیت دستم بیاد دیشب من خواب بودم تو تختم اینجا چیکار می کردم؟ چشمامو باز کردم به سختی تکونی خوردم و سعی کردم بشینم بدنم بخاطر رو زمین خوابیدن درد می کرد به ساعت نگاه کردم هشت بود امروز چند شنبست؟ پنجشنبه ؟ نه جمعه ست و کلاس ندارم بوی نون پیچید حتما نون رو گرم کرده مثل هر روز صبح دیگه فریزر نعمت خوبیه نیازی نیس چیزی بخرم بلند شدم خودش نبود یادم

اومد باید حسابمو باهاش تصویه میکردم باید یادش بمونه … یهو به تصاویری تو ذهنم اومد اینکه با عصبانیت رفتم تو اشپزخونه داشت به کاری می کرد… پس حتما دیشب حسابشو رسیدم نشستم سر میز چند لقمه ای خوردم که یادم اومد پریسا چطور رفت من از بابام سیلی خوردم و همه اینا بخاطر اون دختر بود لقمه ای که تو دستم بود انداختم وبلند شدم رفتم سمت اتاقا در اتاقشو باز کردم که با شدت به دیوار خورد و باعث شد اونکه نشسته بود و به چیزی مینوشت از جا بپره جلو رفتم هنوز کیج بودم هرچی من

جلوتر میرفتم اون به سمت گوشه تختش میرفت یاد حرف بابام افتادم : چطور دلت اومد اون طفل معصوم رو بزنی پوزخندی زدم و گفتم : تو طفل معصومی؟ سرشو بین زانوهاش جمع کرده بود و می لرزید دست کردم شالشو از سرش کشیدم بیشتر سرشو تو پاهاش فرو کرد به دسته از موهاشو گرفتم و به کم کشیدم سرشو بالا آوردم چشماشو بسته بود داد زدم: وقتی حرف میزنم تو چشمام نگاه کن لعنتی چشماشو باز کرد هرچند به لحظه نکشیده پر و خالی میشد از اشک سنگ شده بودم هیچی روم تاثیری نداشت…

دانلود رمان سکوت تا پرو سکوت تا پرو الهام.م.۷۱ رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان حکم کن مرجان فریدی

دانلود رمان حکم کن مرجان فریدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان حکم کن از مرجان فریدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دیلان دختری اهلِ روستای دور افتاده ای به نام کوهپایه در خوزستانه… درگیر زندگی با طایفه و عشیره های عربیه که عده ای از اون متنفر و عده ای دوسش دارن. حکم که صادر میشه… دیلان باید انتخاب کنه که درگیر زندگی جهنمی تو کور ترین نقطه دنیا بشه؟ یا قوانین بازی و به هم بریزه و از حاکم و بازیش فرار کنه ! و راهی نداره جز…

خلاصه رمان حکم کن

خودم را بغل زدم و تن رنجیده ام را به دیوار تکیه زدم یده بر سرش می کوبید و دلم هر لحظه بیشتر می گرفت… این همه پنهانی درس خواندن بدون حضور امتحان دادن… این همه بیچارگی درماندگی… این همه منتظر آمدن مینا شدن و کتاب هایش را گرفتن… همه و همه هیچ بود؟ نبود به خدا که نبود. بغضم گریبان گیره گلویم شده بود تیغ شده بود از آن تیغ های زنگ زده و کند که آرام آرام می برد… از آن ها که جانت را می کَند و آرام آرام… می کشد! شده بودم ماهی تنگ بلور که شیشه رویایی ام در هم شکسته و بر سرم خراب شده…

همان ماهی نارنجی پولکی که بی رون از تنگ آرام آرام جان می دهد و خودش را به زمین می کوبد ولی کسی صدای نفس نفس زدن هایش را نمی شنود. تنم چنگ زده شد و در بغل زلیخا فرو رفتم و به پشتم کوبید و نالید: گریه کن…گریه کن دختر…گریه کن! گریه کردم…من آن روز گریه کردم آخرین گریه هایم را گریه کردم! سرمه را زیر چشمانم کشید و نیشخند زدم موهایم را گیس کرد و کش بست و من باز هم نیشخند زدم. نقش حنایی به دستانم زد و سر پایین انداختم. لب گزیدم و زلیخا چرا دستانت میلرزد؟ مگر عروس شدن بد است؟

بغضم را قورت دادم و این بغض نه مرا می کشد نه می گذارد زندگی کنم… مانده بیخ ریشم… فقط زجر کشم می کند. شیله ام را درست کرد و به لباس بلندم چنگ زدم و کنارش زدم جلوی آینه ایستادم! پوستم از آفتاب سوختگی سبزه شده بود شهری ها چه می گفتنند؟ برنزه! نگاه از چشمانم گرفتم و صدای داد و فریاد مینا تمامی نداشت. جیغ میزد و هنجره پاره می کرد اما یدو دست روی آخرین دردانه اش بلند نمی کرد! فقط دستور می داد… مینا هم باید مثل من عروس میشد… هرچند عروس از ما بهترون…

دانلود رمان حکم کن مرجان فریدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ب دوباره من و تو

دانلود رمان ب دوباره من و تو pdf بدون سانسور

موضوع رمان :

دانلود رمان ب دوباره من و تو pdf بدون سانسور

دانلود رمان هاله مهتاب یانار آذری

دانلود رمان هاله مهتاب یانار آذری رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان هاله مهتاب از یانار آذری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

قصه ناتمام ، گذشته ای پنهان و سکوت سکوتی تلخ و بغض آلود . تردید ، تردید و باز تردید . مرور خاطرات گذشته شاید که راه حلی باشد برای کنار آمدن ، برای حرف زدن برای تصمیم گرفتن و برای زنده کردن . مهتاب سی و دو ساله ، سالهای سال ، اسیر گذشته پنهانش مانده و حالا برگشته . برگشتن به گذشته البته ممکن نیست . ولی می شود خاطرات را مرور کرد و قصه را تمام کرد به این امید که تردیدها پایان گیرد…

خلاصه رمان هاله مهتاب

زندگی برای هر کسی با تولدش شروع می شود، ولی این شروع اختیاری نیست و نوزاد آنقدر کوچک هست که مفهوم شروع را نفهمد و بعد روزی می رسد که زندگی شروع دیگری پیدا می کند . یک مبدا خاصی که اتفاقات بعد از آن رنگ خاطره می گیرده که در ذهنت ثبت می شود. مهتاب روی پله حیاط نشست و خیره شد به صنوبرهای قلمی و جوان .

تنه ها بریده شده کنار صنوبرها نشان می داد که این درخت ها از ریشه های صنوبرهای قدیمی و قطع شده قبلی رشد کرده اند و حالا جایی آنها را گرفته اند. درخت‌های حیاط در این همه سال بدون هرس کردن و رسیدگی، خودرو رشد کرده بودند و حالا حیاط بزرگ قدیمی بیشتر شبیه جنگلی از درخت‌های مختلف بود…

دانلود رمان هاله مهتاب یانار آذری رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان اوشیدا دوشیزه

دانلود رمان اوشیدا دوشیزه pdf بدون سانسور

موضوع رمان :

رایگان
آویشن دختر تنها و سختی کشیده ای است که به دلیل بی پولی و بی پناهی به دنبال کار می گردد. در این بین شخصی به او پیشنهاد کار با حقوق بالا می دهد که آویشن به خاطر حقوق و مزایای خوب این شغل نمی تواند این پیشنهاد را قبول نکند.
ولی خبر ندارد که صاحبکار اصلیش، همسر سابقش هست که بعد از پنج سال برگشته تا انتقام گذشته را…

خلاصه رمان اوشیدا

اون شبم به اصرار پریا رفتم خونه شون و صبح از همونجا راه افتادم سمت آدرس خونه افخم. استرس غیر قابل انکاری داشتم که نمی دونستم واسه چیه. شاید از اینکه انقدر راحت و بی دردسر منو قبول کرد منی که یک سال تمام دنبال یه کاری میگشتم که حداقل ته تهش دویست تومن برام بمونه منی که باید خودم و به آب و آتیش میزدم تابه چشم صاحبکارا بیام و منو استخدام کنن ولی باحرف دیشب پریا که یجورایی حرف برسام و تکرار کرد یه کم آروم گرفتم. اونم گفت مسلماً نمیتونه ریسک کنه و پای هرکسی رو به خونه اش باز کنه و

خب شاید من به دلش نشستم که قابل اعتماد دونستتم و خب مطمئناً منم تصمیم نداشتم ناامیدش کنم از این اعتماد. تو اتوبوس وایستاده بودم و منتظر یه جای خالی که برم بشینم چون اصلاً طاقت سرپا وایستادن و نداشتم از طرفی هم زود از خونه در اومدم که بتونم با اتوبوس بیام و سر وقت برسم. چشمم به که جمعیتی بود سر صبح تو اتوبوس بودن و اکثراً داشتن چرت میزدن‌و گوشم به آهنگی که از هندزفری تو گوشم پخش میشد. دستی به پالتویی که از پریا قرض گرفتم و چند سایز برام بزرگ بود کشیدم و تو تنم مرتبش کردم. یه گره

محکم به کمربندش زده بودم که گشاد بودنش زیاد به چشم نیاد هرچی باشه بهتر از مانتوی رنگ و رو رفته خودم بود. دیروز با بدبختی وقتی جلوی افخم نشسته بودم سعی کردم قسمت هایی که بیشتر رنگش رفته رو بپوشونم که نبینه ولی امروز دیگه روم نشد بپوشمش. با اینکه میدونم حالا حالاها باید با همون سر کنم. بعد از پیاده روی مسافتی از ایستگاه اتوبوس بالاخره رسیدم به آدرسی که تو برگه نوشته شده بود. ولی هرچی نزدیک تر میشدم تعجبم بیشتر میشد. خب از دیروز کلی اینجا رو برای خودم تجسم کرده بودم ولی حالا …

دانلود رمان اوشیدا دوشیزه pdf بدون سانسور

دانلود رمان تشریفات سرو روحی  

دانلود رمان تشریفات سرو روحی   pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تشریفات از سرو روحی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سوفیا شایگان دختری مستقل است که مدیریت رستوران تشریفات که متعلق به پدرش است را بر عهده دارد. با افتتاح رستورانی شیک درست رو به روی رستورانش اتفاقاتی جدید برای زندگی شخصی و حرفه ای او رقم می خورد.

خلاصه رمان تشریفات

باورم نمیشد. ماتم برده بود. خشک شده بودم! از پشت شیشه به سردر رو به رو زل زده بودم. سردری با نوشته ای طلایی روی زمینه ای قرمز و طرح قلیون و فرش و پشتی و بته جقه ! مثل خار بود تو چشمم! پوست لبم رو جویدم. یعنی مزه اش اهمیتی نداشت… ویار پوست لب هم نداشتم! اما دلم می خواست فکم بجنبه! دلم می خواست آرواره هام حرکتی نا متعارفی از خودشون نشون بدن! دلم می خواست عوض ساییدن دندون هام روی هم… پوست لبم رو می جویدم و فکر می کردم…

محکمه ی توی ذهنم حق رو به من می داد! حق ناراحتی… حق دلخوری! حق رنجیدگی! حق برای من بود ! مال من بود … حقم رو خورده بودند! با نهایت سی تا چهل قدم فاصله! حقم رو اون نوشته ی طلایی روی سردر خورده بود! حقم رو این خیابون و این دو نبشی اون دست خیابون خورده بود! دادگاه خیالم حق رو به من می داد و حقیقت… واقعیت… اون دست خیابون! حق رو از من گرفته بود! پوست لبم رو می جویدم و توی خیالم هزار جمله و کلمه نقش می بست و پاک میشد! اما صدایی ازم در نمیومد!

تو دلم فریاد بود و غوغا… اما من لال فقط به رو به روم نگاه می کردم! سر کی داد می زدم ؟! زورم نمی رسید ! که اگر می رسید اینجا نبودم! من فقط زورم به لبم رسیده بود! حتی اگر یه ادمس موزی از باقی پولم تو دهنم میذاشتم بازم به جون پوست لبم میفتادم! دلم می خواست این حرص توی وجودم رو یه جوری… یه جایی خالی می کردم! ماهیچه ی لبم در دسترس ترین عضوی بود که میشد بهش حمله کرد. میشد حرص و سرش خالی کرد! میشد خشم رو باهاش تا حدی سرکوب کرد! پوست لبمو کندم و جویدم و نگاه کردم! به رو به روم…

دانلود رمان تشریفات سرو روحی   pdf رایگان بدون سانسور

درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بیست کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.