دانلود رمان غیث مستانه بانو

دانلود رمان غیث مستانه بانو pdf بدون سانسور

دانلود رمان غیث از مستانه بانو با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…»«غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن…گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که میون شایدهای زندگیشون تأمل کردن و اون چیزی رو که می‌خواستن به دست آوردن…

خلاصه رمان غیث

دوست نداشت با مردی که در مقابلش قد علم کرد و با صدای بلند نارضایتی اش را اعلام کرد در یک نقطه قرار
بگیرد. آب دهانش را قورت داد و پله ی آخر را به زمین ختم کرد. پیراهن حریرش در دستان نوازشگر باد به رقص درآمد و روبنده اش برای لحظه ای به دست بازیگوش همان باد نوازشگر کنار رفت. لبهای قرمزش لحظه ای نگاه غیث را پایین کشید و همان یک لحظه را شکار ذهن خود کرد. نفس بریده اش از خشم را فرو برد و نگاهش را از قد و
قامت دخترک گرفت.

باید تحمل میکرد این گونه رفتارها برای غیث تکراری و عادی بود. باید ساعتی را تحملش میکرد. انگشتانش را دور فرمان ماشین پیچاند و فشرد. انگار که خود را برای آغاز مسابقه ای حیاتی آماده میکرد که باید برنده ی میدانش میشد. حالت جدی صورتش را حفظ کرد و صدای باز شدن در ماشین را شنید. حرکت آرام ماشین نشان از نشستن دختر جوان میداد. بی آنکه نگاهش را از آینه به سمت او فراری دهد لبهایش را روی هم فشرد و دستش را برای روشن کردن ماشین دراز کرد.

فیروز علی در را بست و به دختر جوان گفت: نگران نباش دخترم، سرعتش رو کنترل می کنه… انگار واقعا می ترسید که پدرش مدام بر این مسأله تاکید داشت و غیث باید رعایت میکرد. به سمت غیث آمد و گفت: بابا… همین یک کلمه باعث شد غیث تیز پاسخ دهد: میدونم چشم. پایش را روی گاز فشرد و ادامه داد: خدانگهدار…پیرمرد چشم روی هم نهاد و غیث آب نمای سنگی مقابل عمارت را دور زد و به سمت در حیاط رفت. سکوت مطلق درون ماشین اخم را به چهره مرد جوان هدیه داد

دانلود رمان غیث مستانه بانو pdf بدون سانسور

دانلود رمان شهر گناه ستاره شجاعی مهر

دانلود رمان شهر گناه ستاره شجاعی مهر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان شهر گناه از ستاره شجاعی مهر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بوی خون میومد. نگاه ترسیدم رو چرخوندم به دور و برم. چشمای اونم ترسیده بود. عرق از روی پیشونیش سر خورد اشک های جمع شده توی مردمک های سیاهش دلمو لرزوند. اولین بار بود اشکش رو می دیدم. یکم خودم رو کشیدم عقب نفسم بالا نمیومد… نفسش بالا نمیومد. تو شوک وحشتناکی دست و پا می زدم. زیر گلوم می سوخت. جای فشار ناخناش روی قفسه ی سینم درد می کرد. دستای اونم خاکی بود… خونی بود.

خلاصه رمان شهر گناه

از پوپک شنیده بود طراح فرش است و می خواهد با
عمویش همکاری کند. از آن روز که سر کوچه پیاده اش کرد و او را دید که پشت جنازه ی دایی اش اشک میریخت، نتوانست چشمان سیاه و گیرایش را فراموش کند. در هر ساعت از شبانه روز با یاداوری رونا تنها زیر لب نجوا می کرد دختر چشم درشت اما سایه ی سنگین پوپک و نامش که سالها بر روی شانه هر فکرهایش سنگینی میکرد به ذهنش تلنگر میزد که هـر فکر اضافه ای درباره ی دختر دیگری برای او ممنوع است.

تقریبا تمام فامیل برای عقد او و پوپک عجله داشتند. تنها
خودش بود که هربار درگیری های شرکت و کار زیاد را بهانه می کرد تا این عقد کمی دیرتر برگزار شود. انگار در تمام این سال ها وقتی حرفی از پوپک می شد، رویای ازدواجش با او را خیلی دور تصور می کرد. حالا که قدم به قدم به روزی که همه ی دوست و آشنا منتظرش بودند می رسید تازه پی به تردیدش برده بود و حس می کرد پوپک دختری نیست که بتواند به چشم همسر آینده به او نگاه کند.

پوپک همیشه دختر عمویش بود و جایگاهش از آن چیزی که باید بالاتر نمی رفت. دوستش داشت خاطرش عزیز بود و برایش بهترین ها را می خواست اما عشق… هرچه با خودش کلنجار می رفت بیشتر مطمئن می شد احساساتش به پوپک هر چیزی می تواند باشد، جز عشق. نه آنقدر که برای پوپک بتواند از خودگذشتگی کند. نه جوری که وقتی پوپک چند روزی به او زنگ هم نزد دلتنگی امانش را ببرد و طاقتش از کف برود.

دانلود رمان شهر گناه ستاره شجاعی مهر رایگان pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بیست کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.